فراز و نشیب رسانه در یک قرن تحولات سیاسیِ افغانستان

متن زیر حاصل گفت و گو و مصاحبه با آقای رضا عطایی، کارشناس مسائل افغانستان است که به شکل متن حاضر تدوین و به تایید ایشان رسیده است.

 

مقدمه

کشورافغانستان از بسیاری جهات قابل مقایسه با  کشورهای منطقه و کشورهای اسلامی نیست. از همین جهت موضوع رسانه در افغانستان هم متفاوت از بسیاری از کشورهای منطقه و اسلامی است. رسانه به مفهوم رایج امروزین آن که نقش عمده در تسریع اطلاعات و ارتباطات در جامعه دارد و تحریک‌کننده خیزش‌ها و جنبش‌های اجتماعی می‌باشد؛ توسط نظامی در افغانستان شروع شد که این نظام در ۲۱ آگوست ۲۰۲۱ از هم فرو پاشید. یعنی ماهیت رسانه فعلی در افغانستان محصول نظام پیشین است. با این حال ریشه‌های تاریخی رسانه به معنای عام آن دارد و بیشتر شامل رسانه‌های نوشتاری و مکتوبات همچون جراید و مطبوعات می‌شود  در افغانستان همچون بسیاری از کشورهای دیگر به صد تا صد و پنجاه سال گذشته و به دوران قبل از امان الله شاه باز می‌گردد.

اما  فراز و نشیب‌های سیاسی این دوران  تاثیر شگرفی بر سرعت تحولات و نحوه استفاده از رسانه در افغانستان داشته است. به طوری که با روی کار آمدن هر نظام سیاسی، زاویه دید و  نگاه آن نظام به رسانه، عاملی برای پیش‌رفت یا پس‌رفت رسانه بوده است. در این مورد نقش طالبان اول در تعطیلی رسانه و یا دوران جمهوریت (نظام پیشین) بر گسترش رسانه در متن پیش رو آمده است. از طرفی خود رسانه هم در روی کار آمدن و کنار زدن نظام‌های سیاسی بی‌تاثیر نبوده است.

به هرحال اگر رسانه‌ی امروزی را با همه گستردگی و ظرفیت‌هایی که دارد در نظر بگیریم اعم از رسانه‌ی نوشتاری، صوتی و تصویری و یا رسانه به صورت شبکه‌های اجتماعی، رسانه در این تعریف و مدل در افغانستان، محصول  بیست سال گذشته است که هر سه مرحله  ظهور، رشد و اوج آن به دوره بیست ساله اخیر مربوط می‌شود که از همه‌ی ابعاد دارای رشد چشمگیری بوده است. این رشد و پیشرفت تا حدی بود که طبق ماده ۳۴ قانون اساسی افغانستان، بحث آزادی بیان رسانه‌های افغانستان مطرح می‌شود و تنها خط قرمز آن عدم ورود و توهین به عقاید اسلامی است. آزادی بیان در رسانه‌های افغانستان به حدی می‌رسد که حامد کرزای رئیس جمهور وقت افغانستان در یکی از مصاحبه‌ها به حالت استیصال از مردم خواهش می‌کند که کمتر به او ناسزا بگویند! پس اینکه می‌گویم وضعیت فعلی رسانه در افغانستان محصول بیست سال گذشته است از این حیث است و به عبارتی حرف گزافی نیز نیست.

در این نوشته تلاش شده معرفی کلی از وضعیت صدساله رسانه در افغانستان داشته باشیم و حین این معرفی تاحدی هم به معرفی مخاطب افغانستانی پرداخته شده است.

تاریخچه رسانه در افغانستان

سراج الاخبار را می‌توان اولین رسانه‌ی خبری افغانستان دانست که توسط محمود طرزی در کابل به صورت مستمر از زمان حبیب‌الله خان (دوران زمامداری ۱۹۰۰_ ۱۹۱۹م) و سپس دوره امان‌الله شاه (دوران زمامداری ۱۹۱۹_ ۱۹۲۹م) حیات مستمر داشت. اگرچه پیش از آن هم رسانه در قالب مجلات و نشریات همچون نشریه شمس النهار بود که درشهر بلخ وجود داشت. استفاده ابزاری از رسانه برای اهداف سیاسی به دهه‌ی۴۰ شمسی بازمی‌گردد که محیط و فضای افغانستان هچنان سلطنتی و استبدادی است،  دو جریان رقیب، فضای افکار عمومی افغانستان را از طریق ابزار رسانه به دست گرفته‌اند. اول جریانات اسلامی که الهام گرفته از مصر و الجزایر، تحت عنوان جنبش جوانان اسلام بودند وکپی شده از جریان اخوان‌المسلمینند. دومین جریان، جریان چپ‌گراهاست. مهمترین رسانه‌ هر دو گروه، نوشتاری اعم از روزنامه، جریده و غیره است و جولانگاهشان دانشگاه کابل بود.  در این دوره چپ‌ها به کودتا علیه حکومت سلطنتی کمک می‌کنند و اولین رئیس جمهور افغانستان، داوود را روی کار می‌آورند. اما پنج سال بعد علیه او کودتا می‌کنند. این نکته را هم باید مد نظر داشت که عملا جریانات چپ متاثر و با حمایت‌های داتحاد جماهیر شوروی می‌توانند از سال ۱۳۵۷ شمسی بر افغانستان حاکم می‌شود.

در این زمان سوژه رسانه دچار تغییرات اساسی می‌شود، چون جریانات چپ از دهه‌ی ۴۰ شبکه‌های زیرزمینی داشتند و تاثیری که نوشته‌هایشان اعم از جریده، گاهنامه، شب‌نامه و اعلامیه برجای می‌گذاشت، فضا را ملتهب می‌کرد. در نظر داشته باشید که با همین پشتوانه‌ی رسانه‌ای کودتای کمونیستی هفت ثور (اردیبهشت) سال پنجاه و هفت روی داد و چپ‌ها روی کار آمدند.

فعالیت‌های رسانه‌ای جریان رقیب که اسلام‌گراها بودند نیز بسیار فعالیت داشتند به نحوی که متاثر از تبلیغات رسانه‌ای این جریان فضا به گونه‌ای می‌شود که خود واژه‌ی کمونیست به عنوان کافر و بی‌دین به جامعه تلقین می‌شود. به گونه‌ای جا افتاده بود که وقتی می‌گفتند طرف کمونیست است یعنی کافر و بی‌خداست. در این برهه علیرغم فضای خفقانی که حاکم است، اما رسانه زنده است و رشد ونمو دارد. و هر دو سری جریانات اسلام‌گرا و چپ‌گرا به راحتی از این ابزار برخوردار بودند. اما تحولات چنان با سرعت رخ می‌داد که در عرض چند سال، چند هزار دانشجوی افغان/افغانستانی در شوروی مشغول تحصیل می‌شوند. همین فرایندها منجر به اشغال افغانستان توسط شوروی در سال ۱۳۵۷ می‌شود. تسلط شوروی بر افغانستان و تضادهایی که حکومت کمونیستی کابل با فرهنگ افغانستان داشت تحولات را پیچیده‌تر می‌کند. اما از نظر رسانه جولان‌های خوبی ایجاد می‌شود. اگرچه همچنان رسانه غالب و مورد استفاده‌ی همه‌ی جریانات به صورت مکتوب و نوشتاری  است و رادیو و تلویزیون در این دوره دست حکومت کابل یعنی چپ‌گراها یا کمونیست‌هاست.

رابطه دین و رسانه در افغانستان

مهمترین ارگان نشریاتی شیعیان و با قدری تسامح و تساهل هزاره‌های افغانستان تا چند دهه‌ی پیش عمدتا قم و مشهد و تهران بود و ارگان‌های اهل سنت هم عمدتا در پیشاور پاکستان قرار داشت. اما با توجه به نحوه‌ی مواجه طالبان دور اول با رسانه لازم است فهم عمیق‌تری از نگاه دینی این جریان به رسانه داشته باشیم. پس برای فهم چگونگی مواجه اهل سنت افغانستان با رسانه  باید فقه حنفی را شناخت که طالبان هم خود را منتسب به آن می‌داند. جریان حنفیت حتی از جریان شافعی هم به شیعه نزدیکتر است. نکته مهمی که در جریان حنفیت وجود دارد این است که اصلا ابوحنیفه حدیث‌گرا نیست و کلا ۱۷ تا حدیث را به عنوان حدیث صحیح دارای اعتبار می‌داند. این نکته از این روی مهم است که چه در اهل تشیع و چه در اهل تسنن، این جریانات اخباری‌گری بوده است که منجر به نوعی کج‌فهمی و جموداندیشی شده‌اند و جهل مقدس ناشی از دین مربوط به اخباری‌گری محض است که موضع‌گیری مستقیم با عقل‌گرایی و نواندیشی دینی دارد. به هر حال منظور اینکه ریشه‌های تعقل و نوعی خردگرایی در مذهب حنفی پررنگ‌تر است. همین هم باعث شده اسلام‌گرایی افغانستان همچون اسلام آسیای مرکزی با اسلام سایر مناطق متفاوت باشد. اما طالبان به گونه‌ای از این فقه بهره گرفت که باید رسانه را تعطیل کند! در صورتی که بطور کلی و از نگاه فقهی که امام ابوحنیفه دارد منجر به این که رسانه را تعطیل کند، نمی‌شود. پس رگه‌هایی از اخباری‌گری در طالبان وجود داشت که در فقه حنفیه نیست. به همین دلیل است که به عقیده من باید این موضوع را در موضوع این که طالبان کیست و چیست جستجو کرد.  جالب آنکه این خوانش حتی با هویت پشتون هم ارتباطی نداشته است زیرا اولین مشروطه‌خواهان و ‌آزادی خواهان افغانستان، همچون مولوی آصف قندهاری، عمدتا پشتون‌ها هستند. هم از قندهارند که مرکز پشتون‌هاست.

در آسیای مرکزی مکاتب و مدارس بخارا و سمرقند و … مهد فقه و دانش بوده‌اند که اگر سخن از دوران طلایی شکوه تمدن اسلامی می‌شود، بدون شک این مناطق یکی از مهم‌ترین مراکز تمدن اسلامی بوده است. اما در دوره تزارها در قرن هجده و نوزده، نوعی فترت و بلکه بریدگی در اسلام این منطقه ایجاد می‌شود. اسلامی که مردم افغانستان به عنوان پیروان امام حنفیه داشتند از مراکز و مدارس حنفی آسیای مرکزی منقطع می‌شود یعنی از قرن هجده و نوزده به بعد، با استیلای نظام تزاری روس بر آسیای مرکزی، همزمان در شبه قاره هند مکتب دیوبندیه شکل می‌گیرد که نوع خوانش و قرائت آن  ازاسلام متفاوت است و نوعی قرابت با اسلام وهابی دارد که نه شافعی است و نه حنفی.

با تحولات سیاسی افغانستان بخش بزرگی از شیعیان به ایران پناهنده می‌شوند. اما اهل سنت و بخصوص  پشتون‌هایی که راهی پاکستان می‌شوند تحت تاثیر این نوع خوانش از اسلام قرار می‌گیرند. خوانشی که از اسلام به اینها تزریق می‌شود حدیث‌گرایی محض  و ظاهرگرایی و فهم سطحی از دین است.  اینکه در برخورد طالبان با رسانه چه شد باید به این تحولاتی که در اسلام افغانستان ایجاد شد توجه کرد. و  البته این خوانش توام می‌شود با این نگاه سیاسی که باید بتواند خودش را با جریان نفحنف_بودجه‌ای عربستان و امارات هماهنگ کند. همه اینها منتهی شد به یک جهل مقدس که با وجود سینما و تلویزیون، اسلام در خطر است پس باید جمع شود.

پس طالبان با این تصور و یا بهانه که «اسلام در خطر است» در دور اول حکومت خود با مظاهر رسانه در افغانستان برخورد نمود و به نوعی فعالیت رسانه‌ای در افغانستان در چهار سال و اندی حکومت اول طالبان به حداقل رسید. کاملا مشخص است که جامعه با چه محدودیتی از حیث رسانه مواجه است و شاید همین هم باعث شد که با پایان حکومت طالبان پس از یازده سپتامبر، در عرض بیست سال افغانستان، جولانگاه مظاهر و اشکال فعالیت‌های رسانه‌ای می‌شود.

رسانه‌های افغانستان در بیست سال جمهوریت

در این بیست سال یکی از مهمترین اتفاقاتی که رخ داد این است که با تصویب قانون اساسی افغانستان وتصویب ماده ۳۴ مبنی بر آزادی بیان، با رشد و گسترش عجیب رسانه مواجه می‌شویم. برای مثال حداقل در این بیست سال دوهزار و پانصد مدل رسانه داریم. تا مهر ۱۳۹۷، بیش هشتاد شبکه تلویزیونی تاسیس می‌شود. در افغانستان دو مدل رسانه تلوزیویی داریم یک مدل تلوزیون‌ها و شبکه‌های دولتی است که محتوای آن اخبار و مسائل مربوط به دولت و ارتباطات است که این شبکه ها مخاطب زیادی نداشتند و مردم پسند نبودند. مدل دوم شبکه‌های خصوصی است که داخل افغانستان تولید می‌شوند که خود شامل چند زیرمدل است. یک مدل شبکه‌هایی بودند که وابسته به افراد و رهبران شاخص قومی و حزبی بودند در هرکدام از قومیت‌ها و مذاهب هر یک از آنها شبکه‌ی خصوصی داشتند. معیار فقط شخصیت‌هایی بودند که پول داشتند.  یکسری شبکه‌ها هم جنبه سرگرمی داشتند و شبکه‌هایی که علاوه  بر فیلم و سریال حاوی محتوای مذهبی و اخلاقی هم بودند.

چه در دوره نظام گذشته و چه در حال حاضر پربیننده‌ترین شبکه در سراسر افغانستان شبکه طلوع است که خط و ربط‌هایی به جریانات رژیم صهیونسیتی نیز دارد؛ در این شبکه، فارسی دری و پشتون از هم تفکیک شده‌اند. علاوه بر آن شبکه‌ی اخبار از فیلم و سریال هم جداست. در این بیست سال این رسانه در فضای افغانستان بسیار مهم و تاثیرگذار است و عملا بخش اخبار آن به مرجع خبری مردم افغانستان تبدیل شد.

بخش سرگرمی این شبکه و سایر شبکه‌های خصوصی هم به شدت بر سبک زندگی و ذائقه‌ی مخاطبین تاثیر گذاشت. بخصوص پخش سریال‌های ترک با دوبله فارسی دری بسیار شایع بود. و سبک زندگی فارس زبانان افغانستان را  به شدت تغییر داد. عمده این شبکه‌ها از خارج از افغانستان حمایت می‌شوند. شبکه‌های خصوصی قائم به شخص است که یا یک شخصیت جهادی است و یا تاجر است.  برای مثال شبکه راه فردا که برای آقای محمد محققی است در ایام ماه محرم محتوای مذهبی هم داشت و یا شبکه تمدن که برای آقای محسنی است و با اینکه شبکه شیعی محسوب می‌شود فقه و احکام اهل سنت را هم پخش می‌کند. به هرحال هریک از این شبکه‌ها قائم به شخصی بود که آن شخص به یک جریان داخلی و یا خارجی متصل بود.

ویژگی‌های مخاطب در جامعه افغانستان

یکی از ویژگی‌های مرم افغانستان هم مثل بسیاری از مردم خاورمیانه علاقه وافر به پیگیری اخبار است. رسانه‌های موفق هم بر همین ویژگی سوار شدند. مثلا طلوع نیوز از همین ویژگی استفاده کرد و برنامه تولید کرد. از طرفی گردانندگان این شبکه یا سواد رسانه‌ای  بالایی دارند و یا فهم درستی از رسانه دارند و در جذب مخاطب ماهرند. از طراحی استدیو گرفته تا نحوه آرایش فردی که جلوی دوربین است و حتی نحوه‌ی بیان و ارائه خبر، بر اساس اصول جذب مخاطب صورت می‌گیرد. این که چگونه مخاطب را جذب می‌کنند مهم است وگرنه همه‌ی شبکه ها بخش خبری دارند. مردم افغانستان خودشان متوجه می‌شوند که فلان شبکه چه خط و ربط هایی دارد و چه سمتی حمایت می‌شود. مردم افغانستان خبر را می شنوند اما در پستوی ذهنشان این وجود دارد که فلان شبکه چه خط و ربط هایی دارد.

تاثیرپذیری مخاطبین افغانستانی بستگی به این دارد که با چه هدفی یک برنامه را تماشا می‌کنند. برای مثال اگر قصد تماشای سریال جومونگ را دارند برایشان تفاوتی ندارد که از چه شبکه‌ای سریال مورد علاقه‌شان پخش شود. برای مثال نمی‌گویند که  شبکه سحر برای جمهوری اسلامی است ما نگاه نکنیم یا طلوع که ارتباطاتی با اسرائیل دارد پس تحریمش کنیم! مثلا سریال مختار در جامعه شیعه افغنستان بسیار مورد اقبال قرار گرفت و هر شبکه‌ای که این سریال را پخش می‌کرد مردم مخاطب آن شبکه در زمان پخش این سریال بودند. پس مهم نیست چه کسی با چه خط و ربطی پخش می‌کند بلکه مهم محتواست، لذا تفاوتی ندارد که از چه شبکه‌ای پخش شود. اما با توجه به آن ویژگی خبردوستی و خبر تحلیلی که عرض شد بخش عمده‌ای از این شبکه‌های خصوصی را بخش خبر تشکیل می‌دهد. با این وجود در بین همه آنها در این بخش  طلوع نیوز موفق‌تر است چون در جذب مخاطب مهارت دارد و به اصطلاح شعوری برای مخاطب قائل است. حتی در غبارآلود کردن فضا و ترکیب حق و باطل و دروغ و راست هم حرفه‌ای عمل می‌کند. در کل مردم افغانستان به این فهم رسیده‌اند و این واقعیت تلخ را پذیرفته‌اند که ما در کشورمان یک شخصیت ملی نداریم و در نهایت یک خط و ربط هایی داریم به قول معروف به یک جایی وصل هستیم؛ فرقی نمی‌کند که هزاره باشد یا تاجیک و پشتون! اگر بخواهیم فضای افغانستان را تحلیل کنیم هم فضای جنگش نیابتی بوده  و هم فضای  صلحش؛ در رسانه هم به همین صورت است.

بطور کلی باید شبکه‌ها را این گونه در نظربگیریم که هم مخاطب ثابت دارد و هم مخاطب متغییر که بستگی به تولید محتوای مد نظرشان دارد وقتی از رسانه در افغانستان صحبت می کنیم چرا شبکه طلوع مد نظرمان است زیرا توانسته مخاطب جذب کند در تولید محتوا و خبر رسانی و پخش زنده و غیره در جذب مخاطب مهارت داشت. که حتی در عنوان خبردهی این ظرافت‌ها کاملا مشهود است. فارغ از این که مخاطب چه قومیتی داشته باشد، شهری یا روستایی باشد به تماشای شبکه‌ی طلوع می‌نشیند.

رسانه در دور دوم طالبان

واقعا کسی نمی‌تواند بگوید این دوره گذاری که افغانستان در آن به سر می‌برد چقدر طول می‌کشد حتی خود طالبان هم نمی‌داند. با این حال باید بدانیم طالبانی که با او روبرو هستیم یک کل واحد نیست. برای مثال فرض کنید مدیری دارید که یک روز خوب است یک روز نیست از دست شما چه کاری برمی‌آید! اما آنچه در ابتدا برای رسانه و بخصوص تلویزیون با ورود طالبان روی داد این بود که جریان تندرو  طالبان محدودیت‌هایی را مجددا اعمال کرد، برای مثال مجری‌های خانم را برکنار کردند. از طرفی هم با پیش‌زمینه طالبان اول خود این زنان فعال هم در شوکی به سر می‌بردند و در چند ماه اول که اصلا از خانه بیرون نمی‌آمدند. در واقع در ابتدا هم اعمال محدودیت بود و هم نوعی  خشونت پنهان.  قسمت دیگر آن با توجه به تجربه‌ی دور اول خود طالبان می‌داند که باید راه تعاملی با این بخش جامعه داشته باشد. از این لحاظ هم تغییر رویه‌هایی را شروع کردند. مثلا  گفتند ما با رسانه مشکلی نداریم  و شبکه‌ها دایر هستند مانند شبکه راه فردا و یا تمدن.

با این حال با ورود طالبان بخشی  از شبکه‌ها خودشان جمع کردند و رفتند. یعنی تقصیر طالبان نبود اما با آمدن طالبان خودشان فرار را بر قرار ترجیح دادند. و البته آمار کمی این شبکه‌ها هم کم نبود یعنی با افت حدود ۵۰ درصدی در تعداد شبکه‌ها مواجه شدیم. حتی در مورد حضور خانم‌ها در این شبکه‌ها این آمار بیشتر هم می‌شود و تعداد خانم‌های فعال در شبکه‌ها بسیار کم شده است.

در زمینه آزادی بیان هم طبیعی است که شبکه‌ها محدود شده اند. البته باید به این نکته توجه کنید وقتی صحبت از شبکه‌های خصوصی افغانستان می‌کنیم، دفتر مرکزی، استودیو و تولید برنامه‌های زنده‌ی این شبکه‌ها در افغانستان است. یعنی آن بیش از نود شبکه‌ای که از آن صحبت شد همه در افغانستان واقعند و سایر شبکه‌های ماهواره‌ای سوای این شبکه‌های داخلیند. پس این محدودیت‌ها هم در مورد این بخش از رسانه افغانستان معنا دارد.

در سالهای اخیر شبکه‌هایی مانند من و تو، بی بی سی با استخدام افغانستانی‌هایی آنها را دعوت به کارمی‌کردند و در زمینه‌های  اصول خبردهی و سایر موارد با انها تمرین می‌کردند و اموزش می دادند و مردم افغانستان هم بیشتر پیگیر این  شبکه‌ها هستند؛ زیرا این تصور قالبی و پیش‌دوری برایشان به وجود آمده است که جمهوری اسلامی ایران صداقت در اخبار ندارد، تلویزیون ملی افغانستان هم که اصلا! در نتیجه بهتر است که بی‌بی‌سی را دنبال کنیم تا پی به واقعیت موضوعات و مسائل روز ببریم.

شبکه‌های اجتماعی در افغانستان

هر جنبنده‌ای در افغانستان که مجهز به موبایلی باشد که قابلیت اتصال به اینترنت را داشته باشد قطعا حداقل در یکی از شبکه‌های اجتماعی عضو است. اگر کسی نیست یعنی گوشی ندارد. بدون هیچ معیاری اعم از سن و یا سطح سواد چون مسئله‌ی فیلترینگ هم در افغانستان مطرح نمی‌باشد به راحتی از این فضا استفاده می‌کنند . این جمله در توصیف افغانستان به نقل از استاد بزرگوار سید عسگر موسوی است که: «شما وقتی از افغانستان صحبت می‌کنید با اژدها و غولی مواجه هستید که دم آن در عصر حجر و غارنیشینی است و سر آن در پست مدرن.» از همین روست که ممکن است شما وارد یک ده کوره بدون هچ امکاناتی شوید اما در دست مردم آن گوشی برند اپل هم ببینید. به لحاظ زیرساختی هم، امکانات هر شهر و دیاری با سایر مناطق دور یا همجوارش متفاوت است. برخی شهرهای کوهستانی از نظر دسترسی به اینترنت در مضیقه هستند؛ اما شهرهای هموار مثل مزارشریف، کابل و یا هرات  هم به لحاظ زیرساختی وهم از لحاظ کاربرد اینترنت در سطح بالایی قرار دارند.

برای مردم افغانستان بسیار مهم است که یک صفحه در فیس‌بوک داشته باشند و این شبکه برایشان در اولویت قرار دارد. بعد از فیس بوک ، توییتر و یوتیوب طرفدار دارد. فیس بوک اما نقش جولان دهنده‌ای دارد و یک نوع محرک اجتماعی است برای مثال جنبش تبسم که چند سال پیش رخ داد، نقش این شبکه اجتماعی را در بین مردم افغانستان به خوبی نشان می‌دهد. در حادثه تبسم، هفت الی هشت نفررا به طرز وحشیانه‌ای  سر می‌برند که در بین کسانی که سر بریده شدند  دختری ۷- ۸ ساله به نام تبسم هم بود. این واقعه چنان جنبشی ایجاد می‌کند که اعتراضات به کاخ ریاست جمهوری هم می‌رسد.  اما آنچه این جنبش را پیش برد «فضای فیس بوک» بود! یا بحث جنبش روشنایی هم به همین شکل.

خلاصه کلام آنکه امروز شبکه‌های اجتماعی تاثیرگذاری بالایی در جامعه افغانستان دارند. اما نکته مهم آن است که اینجا دیگر جولانگاه هرکسی نیست. یعنی کسانی که فیس‌بوک را در قبضه دارند دیگر افراد با نفوذ یا احزاب نیستند. بلکه در اینجا افراد تاثیرگذار هستند که این فضا را در قبضه دارند. به عنوان مثال شخصی به نام اسد بودا چنان در جامعه مجازی هزاره‌ها اثرگذار است که هرچه در صفحه خود بگوید مردم قبول دارند و مطالبش را انتشار می‌دهند. شاید تعداد فالوورهای او زیاد هم نباشد اما مهم تاثیری است که می‌گذارد و میزان بازنشر پیام‌هایش بالاست. پس بازیگران فعال جولانگاه فیس بوک با تلویزیون متفاوت است. حتی شبکه‌های اجتماعی به نوعی، تابوی قومیت در افغانستان را هم شکسته است.   یعنی تاثیرگذاری یک فرد در فیس بوک محدود در قوم او نمی‌ماند. به عبارتی اگر ما یک رهبر تاثیر گذار در شبکه‌های اجتماعی داشته باشیم فارغ از این که پشتون باشد یا تاجیک و ازبک، صرفا محتواست که تعیین کننده دنبال کننده‌هاست اما در نظر داشته باشید که بحث قومیتی همچنان در برخی محتواها مطرح است .

طالبان هم درصدد است از این فضا برای تاثیرگذاری در جامعه و حتی فضای بین‌الملل استفاده کند اما نکته مهم این است که هر کسی در افغانستان یا کل جهان، ذهنیتی از طالبان دوره‌ی اول دارد که همین ذهنیت مانعی بر سر راه اثرگذاری طالبان در این فضاست. از طرفی گاف‌هایی که طالبان در این مدت داشته نشان دهنده این است که  هنوز به آن خرد و عقلانیت حداقلی در مواجه با رسانه نرسیده است. اگرچه از رسانه استفاده می کنند  اما بعضا برای آنها جنبه ضد تبلیغ دارد تا تبلیغ.

دیدگاه

مطالب مرتبط